Saturday, June 5, 2010

یازدهم خردادماه 1389
ساعت 11 شب کارگاه سعیدی
مساحت : 470 متر مربع
موقعیت : جنوبی، دو بر
کارفرما :لولک و بولک
طرح و اجرا : ما ایم دیگه
.در حال رقص و شادی و پای کوبی هستیم. آقای قشنگ در حال پخت کباب است. انتر ومنتر و گرگ در حال شادی آفرینی هستند
.یکی از همسایگان با تعجب پرسید : مبارک است انشا الله ، عروسی دارید؟ گفتم خیر خانم، خاکبرداری داریم
.جناب استاد که کمبود یک طوطی بر روی شانه هایش احساس می شد با نگاهی عاقل اندر سفیه ما را تماشا می کرد
یازدهم خرداد ماه 1389
ساعت 12 شب
زمان از حرکت ایستاد، تمام شادی ها در گلو خفه شد و نگاه های متعجب توام با ترس به گوشه زمین همه را فرا گرفت. حتی آن گوسفند مرحوم هم به چاقوی دسته نارنجی قصاب نگاه نمی کرد. گرگ دیگر زوزه نمی کشی.م
سکوتی مرگبار همه جا را فرا گرفته بود. اشک من هویدا شد و در طلعلو اشک من ، سایه قنات در گوشه زمین پیدا شد.م
قناتی یسیار عظیم در سمت شمال شرق زمین درست مانند حسن ولی سر نهار پیدا شد.م
در این حال صدای شکسته شدن چوبهای خشک را در زیر کفشهایی با سایز تقریبی 54 ظریف پا احساس کردم.م
نایب محترم شهرداری که از فرط خوردن پول مفت هن هن می کرد، سر رسید. ناکهان با دیدن قنات باز شده، اشک شوق در چشمانش حلقه زد. طوری به قنات نگاه می کرد که پنداری واژن مادرش را می بیند. با نگاهی که دو تعبیر کاملا آشکار داشت پر سید : وای، وای، وای این چیه مهندس؟ عرض کردم :قناته.م
تعبیر اول نگاه نایب : کارفرمای محترم، من را در غم خود شریک بدانید، از صمیم قلب متاسفم، هر کاری می توانم جهت کمک انجام دهم بگویید.م
تعبیر دوم نگاه نایب : کارفرمای محترم ، کونت پاره است. آنچنان خواهری ازت بگ.. که به مقنی بگی بابا. خداوندا شکرت این شبه عیدی خودت رسوندی. عجب نون دونی وا کردی برامون.م
الا یا ایها الساقی، این تنوره یا قناته زین پس کارفرما کارش لواطه
نایب با نگاهی که کاملا تعبیر دوم در آن هویدا بود پرسید : مهندس می خواهی چکارش کنی؟
عرض کردم : استعمال
دوازدهم خرداد ماه 1389
ساعت 7:25 صبح،
ستاد مرکزی گروه ساختمانی کاوش
کمیته مدیریت بحران جهت تحقیق، تفحص، اقدام سریع تشکیل می شود
مدیر کمیته : جناب استاد(متاسفانه به علت سرما خوردگی در خانه بستری می باشند)م
معاونت کمیته: سرکار خانم مهندس قمبل(متاسفانه مدتها است که در فرنگ بسر می برند)م
سرپرست اجرا : جناب آقای مهندس قربان زاده(خدا را شکر، هفته پیش استعفا کرد)م
پشتیبانی عملیات :جناب طغرل(متاسفانه در حال گذراندن طعلیلات در زاهدان می باشد)م
اتفاقا منشی شرکت هم نیامد.م
از هر چه بگذریم سخن گرگ خوش تر بود.م
فراخوان عمومی
در حال حاضر چهار ماه است که مشغول مذاکرات بسیار جدی با آقای گرگ جهت تجارتهای جدید هستیم. از هموطنان عزیر تقاضا می شود اگر کسی می داند که ما سر چه موضوعی حرف می زنیم، تو را به خدا ما را هم مطلع سازد.م

No comments:

Post a Comment